روز جهانی مادر مبارک

در حال خواندن کتاب حق نوشتن خانم جولیا کامرون هستم. با خود می‌اندیشم که جولیای عزیز از ابتدای زندگی‌اش نویسنده بوده در دوران ابتدایی می‌نوشته، در دوران دبیرستان می نوشته، در جوانی و میانسالی و اکنون که پا به سن گذاشته انبوهی از کتاب و رمان و نمایشنامه حاصل تلاش  تمام وقتش است.

ملامتگر درونم بدجور فعال شده و به من می‌گوید: “تو چی میگی تو سن 46 سالگی فیلت یاد هندستون کرده. میخوای نویسنده بشی؟ سر پیری و معرکه‌گیری اصلن گیریم که نویسنده هم شدی کی میخوای به پول و پله برسی؟ گیییریییم به پول و پله هم رسیدی کی میخوای از پولت استفاده کنی؟ ”

 

و اینگونه می شود که اشکهایم بر صفحه کاغذ جاری می شوند. به یاد ایامی از عمرم می‌افتم که با دل و جان تمام وقتم را بر سر کاری گذاشتم که در نهایت هیچ حاصلی برایم نداشت. از 8 صبح تا 8 شب کار میکردم و زمان هایی هم که خانه بودم به عنوان مادر و یک زن خانه دار حتی وقت نمی کردم یک صفحه کتاب بخوانم.

مسئولیت خانه‌داری و بچه‌داری و درست کردن غذای فردا و بیدار ماندن تا 2 شب برای جا افتادن قرمه سبزی بر شدت اشکهایم افزود.

اما حالا که روال زندگی را بر طبق مراد دلم چیده ام و کارها بر طبق اصول خودم پیش می‌روند چرا این ملامتگر درون دست از سرم بر نمیدارد. آخر اگر این کارها را نکنم که مرده متحرکم .

 

این یادداشت را در روز جهانی مادر می نویسم در روزی که اگر چه به آرزوهایم مثل نواختن گیتار یا پیانو، هنر پیشه‌گی، خواندن آواز، رقصیدن نرسیدم اما می توانم ادعا کنم مادر خوبی بودم.

 

امروز فرزندانم مرا مادر خوبی می دانند از ملامتگر دورنم خواهش میکنم به سراغ کار دیگری برود واجازه دهد باقی عمرم را از زندگی لذت ببرم. کتاب بخوانم و برای خودم زندگی کنم.

 

این اشکها را دوست دارم دلم را سبک می کند.

 

جین آستین در تمام عمرش بیشتر نوشته هایش را در اتاق نشیمن عمومی با انواع و اقسام مزاحمتهای غیر منتظره می نوشته و نوشته هایش را از دیگران پنهان می کرده. (ویرجینیا وولف- اتاقی از آن خود)

 

اگر چه من هم مکانی را با کتاب‌ها و دفترها و قلم و کاغذهایم به عنوان معبد درست کرده ام. به هنگام عبادت خواندن و نوشتن از همه دنیا جدا می‌شوم و می‌نویسم. اما من هم گوشه‌ایی از هال خانه را در اختیار دارم. اینکه وسط معرکه‌ای و هر کسی به خودش اجازه می دهد مواقع پرسه زدن‌های الکی‌اش کتابی و یا دست نوشته‌ای از تو را باز کند و بخواند، قیافه حق به جانبی به خودش بگیرد و بگوید ” بزار ببینم چی می‌نویسی اینهمه سرت لای کتاب دفتراست” عذاب الیمی است که آدم را تا مرز انفجار پیش می برد.

 

توان مقابله نیست چرا که بسیاری از این افراد از نزدیکانم هستند و تا به کی می‌توانم سر جنگ بردارم. من اهل جنگیدن برای هدفم هستم اما از یک جایی به بعد میدان را به حریف دور از مسیر واگذار می کنم چرا که جنگیدن مرا از مسیرم دور کرده و به بیراهه می کشاند. برای ادامه راه به آن آرامش خودساخته نیاز دارم.

 

اینکه گوشه‌ی هال می‌نشینم و می‌خوانم و می‌نویسم مزایایی هم دارد. همیشه هم پر از عیب نیست. از آنجایی که من اهل دیدن نیمه پر لیوان هستم به جنبه مثبت این وضع نگاه می کنم.

 

می توانم در خلال خواندن و نوشتن هایم لقمه نانی برای اهالی خانه آماده کنم تا از گشنگی تلف نشوند. می توانم حواسم به ماشین لباسشویی باشد کارش که تمام شد لباس‌ها را پهن کنم. می‌توانم به غذا سر بزنم.

 

البته که این برای من تغییر بزرگی است چرا که تا پیش از این در خلال کار‌های خانه مجالی برای کتاب خواندن می‌یافتم اما اکنون روال کاملن بر عکس شده.اولویت‌هایم را عوض کرده‌ام در خلال خواندن‌ها و نوشتن‌هایم توکی به کار های خانه میزنم.

 

خواستم در روز جهانی مادر این تجربه ام را با مادرانی به اشتراک بگذارم که فکر میکنند توسط غول زشت روزمره گی و کار های منزل به اسارت گرفته شده‌اند و نمی‌توانند به کار‌های مورد علاقه‌شان برسند.

اولویت‌های خود را عوض کنید زندگی‌تان عوض خواهد شد.

به قول ترک ها تامام.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):