روز بادی کیش

شب قبل از خواب لیست بلند بالایی از سپاسگزاری بابت اتفاقات و نعمتهای روزم نوشتم. صبح با روحیه‌ی خیلی خوبی بیدار شدم. جایی نوشته بودند قبل از خواب به نداشته‌ها و کمبودهایتان فکر نکنید بلکه بابت همان روزی که زیستید هر اندازه که توانستید موضوع بابت شکر‌گزاری بیابید. وقتی به داشته‌هایتان می‌اندیشید و با فکر کردن به آنها به خواب می‌روید مغز شما در آن محدوده فرکانس تولید می‌کند. هم ارتعاش شما بالا می‌رود و هم نعمتهای بیشتری برای شکرگزاری خواهید داشت.

من هم همین کار را کردم. خیلی موثر بود. از بیدار شدن با بد اخلاقی جلوگیری می‌کند.

کلاس یوگای صبح داشتم. به عنوان شاگرد. من هنوزم در کلاسهای مختلف شرکت می‌کنم تا خودم را به روز نگه دارم. به بالکن رفتم. وسایلم را پهن کردم. امروز در کیش هوا بادی است. بادهای کیش بسیار تندند. همیشه به هنگام تغییر فصول بادهای شدید می‌وزد. الان هم که در حال تغییر زمستان به بهار هستیم باد نهایت وزیدن را سرگرفته.

یوگا در هوای بادی بالکن به من احساس پرواز داد. چرا پرواز؟ به هنگام یوگا گاهی چشمانمان بسته است و دستان را باز می‌کنیم. باد که پوستم را نوازش می‌کرد من همراه او می‌شدم و میرفتم. مثل پری بودم که به این سو و آن سو می‌رود. دروغ نگویم روی کیفیت یوگای من هم موثر بود.

کلن من از هوای بادی و بارانی و برفی خوشم می‌آمد. جدیدن از آفتاب هم خوشم آمده. هر وقت به زیر آفتاب نشستم و مراقبه کردم به من هدیه‌ای داده. بارها و بارها به من ثابت شده. خورشید بسیار سخاوتمند است. امتحان کنید.

ساعت 5 عصر است و من باید برای کلاس یوگایی که خودم مربی هستم آماده شوم. متن مراقبه را نوشته‌ام. ترتیب حرکات را آماده کرده‌ام. دیگر دارد یکسال می‌شود که من مربی شده‌ام. چقدر زود می‌گذرد. اگر کسی دو سال پیش در چنین روزی که دل مشغولی‌ام فقط خواندن و نوشتن بود می‌گفت تو قرار است مربی یوگا شوی از تعجب می‌خندیدم. اما الان اعتماد به نفسم هم بالاتر رفته و کلاسداری‌ام هم بسیار ارتقا پیدا کرده.

آخرین جلسه‌ی ترم بهمن ماهمان هم انجام شد.

امروز در مورد چاکراها صحبت کردم. در پست فردا در مورد عوامل آلودگی و راههای پاکسازی چاکراها می‌نویسم.

بعد از کلاس تا ساعت یازده شب دوباره به امورات آشپزخانه رسیدگی کردم. واقعن اگر ما زنها نبودیم خانه‌ها به چه شکل در می‌آمدند؟

باید یخچال را مرتب می‌کردم. هر چیزی که خرید‌ه شده بود از خیار و گوجه و بادمجان تا میوه و حبوبات روی هم تلمبار شده‌اند. همه را از یخچال در آوردم. یخچال را تمیز کردم. میوه ها و سفی‌جات را شستم و جاساز کردم. آیا از این کار وقت‌گیر تر و بیخود‌تر سراغ دارید؟

الان که ساعت دوازده شب است می‌روم که بخوابم. در معامله‌ی ترید در ضرر هستم اما از آنجایی که قرار است به فلاکتهایمان فکر نکنیم شکر نعمت می‌کنم تا فردا روز بهتری برایم باشد.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):