امروز اولین روز درسال جدید است که لپتاپ را باز کردم. نوشتم.چند روز آخر سال در بدو بدوهای دم عید غرق شدم و چند روز آغاز سال را هم خودم عمدن به استراحت جسم و روان پرداختم.
از امروز دوباره استارت پنج صبحی شدن را زدهام. تصمیم جدی دارم که برنامههایم را طوری بریزم که بتوانم هدف اصلیام بیداری در پنج صبح باشد.
اما کلمهی سال من که ماجرای کامل آن را میتوانید در لینک بخوانید سکوت است.
در ابتدا قصد داشتم کلمهی سال را یکی از اهدافم نامگذاری کنم. اما از آنجایی که رسیدن و زندگی در سکوت هم یکی از اهداف امسالم بود، دیدم هیچ کدام از اهداف با این کلمه رقابت نکردند.
سکوت فلسفهی بلند بالایی دارد. سکوت فقط به سکوت کلامی ختم نمیشود. از سکوت کلام به سکوت ذهن و از سکوت ذهن به …
(نمیدانم نامش را چه بگذارم، اما شما آن را به هیچ میشناسید) خواهیم رسید.
تمام اهداف دیگر من با اجرای این هدف تیک خواهند خورد.
در سکوت میتوانم بخوانم، بنویسم، مدیتیشن کنم، یوگا کنم، برقصم، زندگی کنم.
اگر به سکوت برسم تمام آن اهداف به درستی انجام خواهند شد در غیر این صورت تکرار مکررات به مانند سنوات قبل سالی میآید و میرود و اهدافی تحقق یافته و اهدافی عقیم خواهند ماند.
امروز صبح با نوشتن صفحات صبحگاهی آغاز شد که به سکوت میانجامد.
صفحات صبحگاهی مثل برف پاکن ماشین روز پیش رو را تمیز می کند.
صفحات صبحگاهی به شما اجازه میدهد شما بر روزتان تاثیر بگذارید نه روز بر شما.
مراقبه کردم که به سکوت میانجامد.
یوگا کردم. یوگا توجهم را به درون میبرد. به سکوت میرسم.
کمی رقصیدم. ذهنم رها شد. سکوت ادامه دارد.
نوشتم.
به قول خانم جولیا کارمرون با کلمات خودتان با خدا صحبت کنید.
با کلمات خودم با خدا صحبت کردم. دعا کردم. به سکوت رسیدم.
کتاب خواندم. در جایی از کتاب متحیر شدم. کتاب را بستم. فکر کردم. سکوت جاریست.
میبینید که سکوت در تمام جنبههای زندگی من جریان دارد. من فقط سعی میکنم به این سکوت آگاه شوم.
دوست دارم نظرتان را در این باره بدانم.
یک پاسخ
agblqp