امروز که این یادداشت را مینویسم یک روز مانده که اولین ماه بهار تمام شود. با خودم فکر میکردم.
البته زیاد فکر میکنم و متاسفانه فکرهایم که بیشترشان ایدهی خوبی برای نوشتن و یادداشتنویسی است زیر دوش، به هنگام پختن غذا، شستن ظرف، پهن کردن لباس به ذهنم خطور میکنند که نزدیک دفتر دستکم ننشستهام و زمانی که پشت میزم مینشینم به چهکنم چهکنم میافتم و هیچ ایدهای به ذهنم نمیرسد.
داشتم از فکرم میگفتم. البته این را هم بگویم این نوشته جنبهی انگیزشی ندارد و فقط چیزی که به ذهنم آمد را بیان میکنم شاید برای دوستانم که هم کلاسی مدرسهنویسندگی هستیم هم مفید باشد.
من یک لیست کاراهای روزانه دارم که آخر شب تیک میزنم و اگر اکثر آنها تیک خورده باشند به خودم افتخار میکنم.
گاهی اوقات هم که تعداد تیکها کم باشد به طور ناخودآگاه خودم را مورد سرزنش قرار میدهم.
فکری که امروز به دهنم آمد این بود. من مطمئنن در زمانهایی که آن کارهای لیستم را تیک نمیزنم بیکار هم نیستم. حتمن کاری دارم یا یک کار غیر منتظره پیش آمده که انجامش داده باشم ویا بدنم به استراحت نیاز داشته و استراحت کردهام.
مثلن برای من که خانم خانه هستم و دو فرزند دارم شاید اولویتهای من با کسی که دوران تجرد را طی میکند فرق داشته باشد. برای من پیش آمده که بعد از اتمام کارهای منزل تا پشت میزم قرار گرفتهام که چیزی بنویسم یا بخوانم دخترم از من درخواست کرده که فردا امتحان دارد و باید با او ریاضی کار کنم.
و یا بعد از تعطیلات و مسافرت عید همسرم به دلیل مسائل کاری با ما برنگشته و تمام مسئولیتها به عهدهی من است.
کلی کار و مسئولیت دارم که قبلن همسرم انجام میداد.
با خود تصمیم گرفتم علاوه بر اینکه نگاهم به لیست از قبل تعیین شدهی اهداف و کارهایی که باید انجام شوند،باشد.
یک لیست در کنار آن کارهایی که از صبح تا شب انجام دادهام و جزو برنامهی روتین من نبودند را بنویسم.
آخر شب وقتی به این دو لیست نگاه میکنم میبینم کلی کار انجام شده.
تفاوتشان در این است که اگر فقط نگاهم به لیست روتینم باشد آخر روز احساس درماندگی و عقب ماندن از زندگی به من دست میدهد اما با نوشتن لیست دوم به آن خودباوری که نیاز دارم دست پیدا خواهم کرد.
در ضمن چند سالی است که در کلاسها و دوره های زیادی شرکت کردهام. با خودم تصمیم گرفتم در سال جدید از سرعتم بکاهم و با آرامش بیشتر آنچه را در این سالها آموختهام زندگی کنم.
اگر ذهن و روح همزمان با هم رشد نکنند مطمئنن دچار مشکل خواهیم شد. ذهن من پر است از اطلاعاتی که روحم نیاز به زندگی کردن آنها دارد.
اگر شما هم نظری در این رابطه دارید خوشحال میشوم با نوشتن چند کلمه مرا مهمان کنید.
آخرین نظرات: