ژانر مورد علاقه‌ام را یافتم

به مصاحبه‌ی استاد شاهین کلانتری با علی معتمدی نویسنده‌ی کتاب “باید به کسی می‌گفتم که اینجا بوده‌ام” گوش می‌دادم.

جمله‌ها و سوال و جوابهایی که برایم جالب بودند را در فایل مخصوص آموخته‌های جدید ثبت کردم.

اما چیزی که می‌خواهم امروز از آن بنویسم این بود که موضوع جستار شخصی بسیار توجه مرا جلب کرد.

باز به این موضوع بر می‌گردیم.

به چند سال قبل برویم. اواخر تابستان سال 1400 در یوتیوب به دنبال راهی برای نویسنده شدن میچرخیدم. به دنبال دوره‌ای، ویدئویی که بشود به آن اعتماد کرد و مسیر نویسنده شدن را آغاز کرد.

به طور اتفاقی با ویدئویی از استاد عزیزم استاد شاهین کلانتری مواجه شدم. استاد در آن ویدئو چند راهکار ساده برای اینکه بتوان دست خود را گرم کرد مثل نوشتن لیست وار اهداف، نوشتن کلمات جدید، نامه نویسی، تبدیل موضوع منفی روز به موضوع مثبت، آفوریزم، تمرین استعاره نویسی گفته بود. هرچند من با یک سری از اصطلاحات خیلی آشنا نبودم.

به مدت یکی دو ماه با همان ویدئو‌های یوتیوب تمرین می‌کردم. در آبان همان سال طی مصاحبه‌ای شیرین و به یاد ماندنی در چهلمین دوره نویسندگی خلاق مدرسه نویسندگی استاد شاهین پذیرفته شدم و زندگی من به قبل و بعد آشنایی با استاد و مدرسه‌ی نویسندگی تقسیم شد.

تا به امروز که سه سال می‌گذرد تقریبن در اکثر دوره‌ها و ورکشابهایی که از طرف مدرسه نویسندگی برگزار شد شرکت کردم.

بسیاری از دوستانم در مدرسه نویسندگی کتاب خودشان را چاپ کردند. بعضی‌ها هم ژانر مورد علاقه‌ی خود مثل داستانک نویسی، خاطره نویسی، مقاله نویسی و سایر سبک هایی که میشود با آن نوشت را یافته بودند و تمرکز نوشته‌هایشان بر اساس آن ژانر خاص بود.

من همیشه با اینکه تمرین می‌کردم و در گارگاههای تمرین نوشتن پر بود از سبک و سیاق نوشتن اما هیچپکدام آنها با روحیات من سازگار نبود. انگار چیزی کم بود.

زمانی که می‌نوشتم همیشه به خودم برمیگشتم. یادم می‌آید در همان دوره‌ی نویسندگی خلاق جمله ای شنیدم که به درستی یادم نیست اما نقل به مضمون به این شکل بود” من آنقدر از خودم می نویسم تا تمام شوم”.

و من همچنان از خودم می‌نویسم.

اگر با همین یاددشتهای وبلاگم نگاهی بیندازید تمام نوشته‌ها به تجربه‌ی شخصی خودم و چیزهایی که آموختم ختم می‌شوند.

تا اینکه در مصاحبه‌ای که در آغاز این یادداشت اشاره کردم گوش میدادم با واژه‌ی جستار شخصی  مواجه شدم نوری در دلم روشن شد.

گویی ژانر مورد علاقه‌ام را یافته بودم. پس می‌توان فقط از خود و تجربیات خود و افکار خود نوشت و مورد توجه بود.

مصاحبه آنقدر مطالب جذاب داشت که برای سه یا چهار با گوش دادم.

اگر شما هم ترغیب شدید که این مصاحبه ی جذاب را ببینید  از این لینک می توانید در یوتیوب ببینید.

با جستجویی که در اینترنت داشتم به این تعاریف از جستار شخصی بر خوردم:

جستارنویسی، مخصوصاً نوشتن جستار شخصی فرایندی اکتشافی است. ممکن است بارها مسیرتان را عوض کنید و تغییر جهت دهید تا بالاخره به نقطه‌ی پایانی برسید. با این حال، ساختارهای عمومی‌ای وجود دارند که شناخت‌شان کمک می‌کند تصویر درست‌تری از فرایند اکتشافیِ نوشتن داشته باشیم و کمتر به بیراهه برویم.

و یا

جستار شخصی آزادترین فرم ادبی‌ست و همین تعریف کردنش را خیلی دشوار می‌کند. به‌طور کلی، می‌شود این نوع از جستار را به دو بخش تقسیم کرد: روایت‌ ‌گری و ارایه‌ی نظر (یا عقیده). جستار شخصی روایت تجربیات و شرح افکار شما درباره‌ی یک موضوع است. بهترین جستارنویس‌ها کسانی هستند که می‌توانند این دو بخش مجزا را به هم ببافند.

و همینطور

جستار نه داستان است، نه مقاله و نه قطعۀ ادبی؛ اما با همۀ این‌ها اشتراکاتی دارد. جستار نوعی از نوشتار است که در آن به موضوعی پرداخته می‌شود از زاویۀ نگاه منحصربه‌فردِ نویسندۀ آن. در جستار نویسنده آزادانه و رها در عالم اندیشه و تجربۀ خود می‌کاود و پیش می‌رود. گاهی از ابتدا می‌داند پایان نوشته‌اش چه خواهد بود و به چه نتیجه‌ای ختم می‌شود و گاهی هم نه؛ در حین نوشتن و کاویدن ذهن به مسیری و نتیجه‌ای پیش‌بینی‌نشده می‌رسد. موضوع و ایده‌ای که نویسنده انتخاب می‌کند حتی می‌تواند حاصل کوچک‌ترین اتفاقات روزانه باشد که بهانه‌ای می‌شود برای پرداختن به امری وسیع‌تر و عمیق‌تر.

 

با خواندن این تعاریف بسیار هیجان زده شدم چرا که بسیاری از نوشته‌هایم که در دفتر‌ها و فایلهای کامپیوتر پنهان کرده بودم به این سبک نوشته شده بودند.

قصد دارم در مورد این سبک نوشتن بیشتر بخوانم و فکر می‌کنم بتوانم از آموخته‌هایم در سالهای گذشته وام بگیرم و بیشتر بنویسم.

 

بیاییم با جملاتی که در مصاحبه بود و مرا تحت تاثیر گذاشت این یادداشت را به پایان برسانیم.

تنها راه تجربه‌ی تنهایی این است که آن با دیگران شریک شویم.

خوشبختی تنهایی به همان اندازه دردناک است که تنهایی.

کسی که نمیتواند ننویسد نویسنده است.

جاودانه بودن عشق ربطی به سرانجام رسیدنش ندارد.

پرنده‌ای که در قفسش باز باشد و پرواز نداند باز هم آزاد است؟

آن یک ربع، بیست دقیقه یا حتی پنج دقیقه‌ای که یادداشت روزانه می‌نویسیم باید امن‌ترین جای زندگی ما باشد بدون سانسور تمام تابوهایمان را بشکنیم.

ژانر جستار شخصی به خود شخص نزدیک است.

ما می‌نویسیم و ژانر خودش مارا پیدا می کند.

 

و در پایان تشکر از استادم شاهین کلانتری به خاطر تصویری که برای کاور پست استفاده کردم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):