هر شب قبل از خواب ساعت موبایلش را روی چهارونیم، یک ربع به پنج و پنج تنظیم میکند بلکه بتواند ساعت پنج صبح بیدار شود. اما صبح هر سه زمان که موبایل مارش بیدار باش میزند را خاموش کرده و زیر پتو میخزد.
مدتی است که قرار است سحرخیزو پنج صبحی شود. اما هر دفعه با شکست بدی مواجه میشود. این موضوع به یک معضل تبدیل شده و همیشه ذهنش در پی حل کردن این مسئله است.
راههای زیادی را امتحان کرده است.
دخترش ساعت هفت به مدرسه میرود. نهایتن موقع حاضر شدن دختر در جای خوابش مینشیند و پتو را دور خود میگیرد. شروع به مدیتیشن میکند. آخر با خود قرار گذاشته روزانه یک ساعت مدیتیشن کند.
فکر میکند مدیتیشن و مراقبه بسیار در آرامش زندگیاش تاثیر گزار بوده. نه تنها او و ذهنش را آرام کرده بلکه در پاسخ گویی به عوامل بیرونی بسیار سنجیدهتر عمل میکند. به عملهای دیگران عکسالعمل آنی و واکنش بدون فکر نمیدهد این در صورتی است که قبلترها بسیار عجول و سریعالجواب بود.
این را هم بگویم همین که چشمانش باز میشود ذهنش آنچنان کارها و وظایف روزانه را پشت هم تکرار میکند که اگر ننویسدشان تبدیل به نشخوار ذهنی میشوند. گاهی هنگام مراقبه کارها به ذهنش میآیند و همان گوشه دفتر را برداشته و مینویسد.
به هنگام مراقبه تمرینات تنفسی را هم انجام میدهد. این کار باعث میشود بدنش گرم شده و کم کم پتو را از شانهی خود انداخته و در ادامه کمی به بدنش کش و قوس داده و بیداری را کاملن احساس میکند.
بیدار که شد تخت را مرتب کرده- جایی خوانده بود که مرتب کردن تخت تاثیر مستقیمی بر انجام منظم کارها در طول روز دارد- و به انجام تمرینات یوگا میپردازد. یوگای اول صبح بدن را حسابی منعطف میکند. این را هم بد نیست بدانیم که انعطاف بدنی به انعطاف ذهنی معطوف می شود.
بعد از اتمام یوگا به سراغ میز کارش رفته و کتاب میخواند. بعد از بیداری بدن نوبت بیدار شدن مغز است. برای خود روتینی تعریف کرده است. البته که هر روز طبق میل او پیش نرفته و روتین تکمیل نمیشود اما سعی میکند تا جایی که امکان دارد انجامشان دهد.
او به عنوان یک خانم و مادر خانه دار – البته که قبلترها کارمند بوده- باید به کارهای خانهداری و پخت و پز رسیدگی کند. هیچ وقت با این جور کارها اخت نگرفت. از همان اول ازدواج این موضوع را به همسرش گوشزد کرده بود که خانهداری را دوست ندارد.
او همیشه دلش میخواست با مردم در تعامل باشد. این کار به زندگیاش رنگ و انرژی میبخشد. به همین خاطر است که بلافاصله بعد از بازنشستگی به دنبال رویاهایش رفته، اکنون مربی یوگاست و با مردم در ارتباط است.
اما خانمها را از خانهداری گریزی نیست. بالاخره از زمانی که وارد یک رابطهی دو نفره میشوی به عنوان بانوی اول خانه وظایفی بر عهدهات قرار خواهد گرفت.
هر چند همسرش به عنوان یک دوست و همراه، همیشه در کارهای خانه کمک او بوده اما این که همه در درجهی اول از او انتظار کارهایی را دارند مورد پسندش نیست.
کتابها را به کنار ی میگذارد و دفتر و خودکار را بر میدارد. لپ تاپ را هم می گشاید. اکنون زمان نوشتن است. نوشتن از چه؟ این سوال هر روزه است. این سوال با اینکه تکراری است اما هیچگاه برایش آنقدر عادی نشده که پاسخ سریعی برایش بیابد.
لیستی از نوشتنیها دارد. تمرینات کلاس نویسندگی هم هست. کتابهایی که قرار است نوشته شوند. دورههایی که در حال نوشتن بودند و نیمه ماندند. نوشتن مدیتیشن که سر کلاسهایش استفاده میکند. ترتیب بندی کلاس یوگا.
همهی اینها را مرور میکند. اما برای نوشتن نیاز به محیط آرام دارد.
ادامه دارد….
آخرین نظرات: