در جلسهی دوم کمپ ایدهپزی با دو کتاب آشنا شدیم. کتاب مسافرخانه از شاهرخ مسکوب و کتاب اثر انتظار نوشتهی دیوید رابسون.
موضوع جالبی که مرا به نوشتن واداشت این بود که کتاب اثر انتظار توجه مرا جلب کرد. تا جایی که از طریق سایت ایران کتاب سفارش دارم.
بخشی از کتاب را اینجا مینویسم.
انتظارات ما مانند هوایی هستند که تنفس میکنیم و ما را همه جا همراهی میکنند اما ما به ندرت از حضور آنها آگاه هستیم.
اگر کمی فکر کنیم متوجه خواهیم شد که چقدر از اتفاقاتی که برای ما رقم میخورند بر اثر انتظاری بوده که ما از آن اتفاقات داشتهایم.
چقدر این جملهها برایتان آشناست…
من که شانس ندارم.
اینم از بخت بد منه.
لب دریا هم برم باید آب ببرم.
هر کاری میکنم نمیشه.
اگه منم از آسمون سنگ میباره.
و جملاتی از این دست. حالا به زندگی افرادی که از این جملات استفاده میکنند نگاه کنیم. میبینیم که تمام جملاتشان به باور تبدیل شده و باورها به زندگی آنها خطور کردهاند.
بیاییم به جای باورهای کاهنده برای خود باورهای فزاینده ایجاد کنیم.
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.
من همواره در زمان و مکان درست قرار دارم.
من لایق آرامش آسایش و ثروت فراوان هستم.
بیاییم به جای خودگویی، واگویههای ذهن بیمار این جملات را تکرار کنیم تا به باور تبدیل شوند.
آخرین نظرات: